اگر بخواهم سه نوشته قبلی را خلاصه کنم این سه گزاره میشود:
یک، باید در انتخابات مشارکت کرد
دو، به نفع سرنوشت مملکت است که رئیسجمهور بعدی، فردی هماهنگ با رهبری باشد
سه، هدف اصلاح طلبان از شرکت در انتخابات نباید برنده شدن باشد بلکه بازسازی گفتمان، احیای تشکیلات، بازگرداندن امید و برقراری ارتباط با حکومت، هدفهای مفید و ممکن هستند.
پرسش بعدی این است که چه نامزدی برای اصلاحطابان بهتر است؟ طبیعتا پاسخ به این پرسش مستلزم پاسخ به پرسش دیگری است: خاتمی بیاید یا نیاید؟ پاسخ من منفی است. فکر میکنم به دلایل زیر بهتر است خاتمی نامزد انتخابات نشود:
1- آمدن خاتمی فضا را دوقطبی و احساساتی میکند. اگر خاتمی نامرد شود به این معنا است که اصلاحطلبان برای برنده شدن آمدهاند. به همین دلیل همه ما وظیفه خود می دانیم در انتخابات شرکت کنیم و به او رای بدهیم. چنین شرایطی مجال نقد درونی و بازسازی تشکیلات را از بین خواهدبرد و همان فضای احساسی و شعارزده سال 88 را بازسازی میکند. حالا فرض کنید خاتمی برنده نشود (که من احتمال آن را زیاد میدانم) وضعیت آن روز ما از امروز هم بدتر خواهدبود، ناامیدتر، از همپاشیدهتر و مضمحلتر.
2- «وقتی شما با اصلیترین بازیکن خود وارد میدان میشوید معنایش این است که بازی را جدی گرفتهاید. اگر بازی را جدی گرفتهاید معنایش این است که قواعد و ضوابط این بازی و صلاحیت داور آن را پذیرفتهاید. اگر این طور است باید بگویید چرا چهار سال پیش به اتهام تقلب، مملکت را به هم ریختید. در این چهار سال چه چیز تغییر کرده؟» اگر خاتمی کاندیدا شود تز اصلی حملات رقبا به او همین چند جمله ساده خواهد بود. 50 روز به انتخابات مانده و ما هنوز نمی دانیم خاتمی چه پاسخی برای این حمله دارد که بتواند میلیونها رایدهنده خاکستری را قانع کند.
3-آمدن خاتمی باعث میشود درون اصولگرایان وحدت نسبی ایجاد شده و نزاعی که درون آنها شکل گرفته و به گمان من برای پوست اندازی حاکمیت مفید است از بین برود. در این حالت مساله احمدی نژاد برای آنها فرعی شده و مساله خاتمی اصلی خواهدشد. اتفاقا این فضا به نفع دار و دسته احمدینژاد بوده و دست آنها را در رقابتهای درون جناحی بالا خواهدبرد. ضمن اینکه من بعید میدانم در هیچ حالتی حکومت به رئیسجمهور شدن خاتمی رضایت دهد حتی اگر به قیمت ابطال انتخابات و تغییر قانونی یا غیرقانونی نتیجه آن باشد.
4-دو قطبی خاتمی- مشایی همان چیزی است که احمدی نژاد میخواهد و احتمال تایید صلاحیت مشایی را افزایش میدهد. زیرا بخشی از اصولگرایان معتقدند مشایی رای خاتمی را میشکند. ضمن اینکه رقابت با خاتمی باعث میشود توپخانه افشاگری تیم احمدی نژاد از سمت اصولگرایان به سمت خاتمی تغییر مسیر دهد. احمدینژاد نشان داده در فضای دو قطبی بهتر میتواند مانور دهد و نامزد شدن خاتمی فرصتی است که امید را به اردوگاه حامیان احمدینژاد برخواهدگرداند.
5- فرض محال که محال نیست، فرض کنید خاتمی رئیسجمهور شد، چگونه میخواهد کار کند؟ کسی که شش سال است یک کلمه با رهبر مملکت حرف نزده، کسی که تمام رسانههای رسمی و تریبونهای حکومتی در این چهار سال او را فحشباران کردهاند، کسی که حتی سایت شخصی اش فیلتر است، با آن روحیه مسالمتجو چگونه میخواهد از فردای انتخابات تعامل با قدرت را آغاز کند؟ وانگهی، هر کس رئیسجمهور بعدی باشد چارهای جز متوقف کردن پرداخت نقدی یارانهها را ندارد. چه اصراری داریم که اصلیترین شمایل اصلاحطلبی و تجدد دینی را در موقعیتی قرار دهیم که آب باریکه حیات و ممات تهیدستان و فرودستان را قطع کند؟ حواسمان هست در نتیجه این اقدام چه قضاوتی درباره رئیسجمهور اصلاحطلب و متجدد در ذهن طبقات پایین جامعه ایجاد خواهدشد؟ تشدید بدبینی و کینه و شکاف میان فرادستان و فرودستان به نفع کیست؟
با این پیشفرضها به نظر من بهتر است اصلاحطلبان با نامزد اختصاص خود وارد انتخابات شوند اما آن نامزد خاتمی نباشد. مخالف حمایت از یک نامزد اصولگرای ملایم (مثلا قالیباف یا روحانی) هستم زیرا هیچ نفعی برای اصلاحطلبان ندارد، نه سیگنال قویای به حاکمیت است و نه به بازسازی تشکیلات و گفتمان کمکی میکند. پیشنهاد من کسی است که روی او حساسیت کمتری در نظام باشد، سابقه ضد جنبش سبز نداشته باشد (یعنی مثلا مثل عارف نباشد که در بیشتر مراسمهای علیه جنبش سبز شرکت کرد)، سابقه اجرایی و اقتصادی داشته باشد که این روزها در مردم ایجاد اعتماد میکند، جذابیت رسانهای داشته باشد، معتقد به تشکیلات باشد و چهرههای مهمی مانند خاتمی و هاشمی و نوری و … به یک اندازه حامی اش باشند. در مجموع در میان گزینههای موجود صرفا دکتر نجفی واجد اغلب این ویژگیها است. اگرچه او هم ضعف هایی دارد.
باز نشر از وبلاگ سازمخالف