در نوشته قبلی گفتم که به نظر من اصلاحطلبان حتی اگر یک نامزد قدرتمند داشته باشند باز هم برنده انتخابات نخواهندشد. در این نوشته میخواهم یک قدم جلوتر بیایم و ادعا کنم حتی اگر اصلاحطلبان شانس برنده شدن هم داشتهباشند به نفع مملکت نیست که رئیسجمهوری بعدی از آنها باشد.
مهمترین مساله فعلی کشور چالش هستهای است. به نظرم فعلا همه مسائل کشور در سایه این بحران هستند و تا تکلیف این موضوع روشن نشود گشایشی در حوزههای دیگر رخ نخواهد داد. بهبود شرایط اقتصادی و گشایش نسبی فضای سیاسی و کاهش نقش نیروهای نظامی، مستلزم حل مساله هستهای است. اما چه موقع این مساله حل خواهدشد؟ حداقل دو شرط باید محقق شوند، اول اینکه حاکمیت ایران احساس کند کسی در قدرت مترصد بول گرفتن از او نیست و در عین حال، اعتبار این تدبیر به حساب دیگران واریز نخواهدشد. شرط دوم هم این است که در طرف مقابل، قدرتهای جهانی هم احساس کنند که با یک نفر در ایران طرف هستند. به همین دلیل اگر رئیسجمهور بعدی مطیع رهبری نباشد بعید میدانم پیشرفت مثبتی در مذاکرات ایران رخ دهد. تا وقتی که بازی در ایران چند طرف دارد و هر طرف مترصد قهرمانسازی از خود و خراب کردن بقیه بازیگران است کسی کوتاه نخواهدآمد.
احساس مسئولیت در قبال سرنوشت مملکت اقتضا میکند که در انتخاب استراتژی صرفا به منافع خود توجه نکنیم و منافع مملکت را در نظر بگیریم. مساله اولویت دار امروز مملکت دموکراسی و آزادی نیست برگرداندن مملکت به وضعیت سال 84 است. یک رئیسجمهور اصلاحطلب شاید در ابتدا یک خوشبینی مقطعی در محافل رسانهای غرب ایجاد کند اما قطعا فضا را برای مصالحه تنگتر میکند. تجربه نشان داده حاکمیت تمایل ندارد مردم فکر کنند با آمدن رئیسجمهور جدید سیاست خارجی تغییر اساسی کرده (یعنی فرمان دست کس دیگری است). ضمن اینکه اگر در سطوح عالی قدرت، یکدستی نباشد مدیریت پروپاگاندای بعد از مصالحه و توجیه بدنه اجتماعی حامی حاکمیت مقدور نخواهدبود.
این طور جمعبندی کنم که یک رئیسجمهور هماهنگ با رهبری بهترین گزینهای است که میتواند در یک دوره چهار ساله به خروج نسبی از بحران فعلی کمک کند پس از آن دوره میتوان بر اساس اولویتهای آن روز که احتمالا همان اولویتهای پیش از 84 هستند تصمیم گرفت.
منتشر شده در وبلاگ ساز مخالف