▲ روز

▲ روز

" ▲ روز " تنها بخشی از افکار روزانه من است ! نه چیزی دیگر.
گاهی فکر می کنم خطر واژه ها از خطر اسلحه بیشتر است .

داستان

درسنامه

۱۶ مطلب با موضوع «ایران ما» ثبت شده است


ایمایان / هر بخشی از مشکلات کشور مانند تکّه‌ای از آینه‌ای شکسته به نحوی ناقص دیگر معضلات را نیز بازتاب می‌دهد. لااقل من فکر نمی‌کردم با نتیجه‌ی انتخابات گذشته، برگزیدن یک شهردار این همه ماجرا داشته باشد؛‌ آن هم کسی که به هرحال سالها کارگزار نظام بوده و به نسبت آدم معتدلی است. بحران از جایی آغاز شد که وی گزارشی از تخلّفات فراوان شهردار گذشته ارائه کرد؛ قالیبافی که بنا به برخی اقوال با توصیه‌ی خود رهبر نظام شهردار شده بود و بارها در انتخابات ریاست‌جمهوری از مردم جواب رد گرفته بود و در انتخابات اخیر با احمدی‌نژادبازی حتّی آبرویی که پیش نیروهای به اصطلاح حزب‌اللهی نیز داشت، ‌از دست داد. رسیدگی به چنین گزارشی در دیگر کشورها روند روشنی دارد: قوّه‌ی قضائیّه به آن رسیدگی می‌کند و هر کس متخلّف باشد،‌ چه مدیر قبل و چه مدیر فعلی مجازات می‌بیند. امّا اینجا تا کنون به آن گزارش پانصدصفحه‌ای رسیدگی نشده است.

دادستان تهران امروز از شورای شهر برای نپذیرفتن استعفای نجفی انتقاد کرد و او را دعوت به استعفای مجدّد کرد. این توصیه فقط در یک حالت معنا دارد که شخص متخلّف در آن گزارش نجفی باشد و گرنه بیماری (واقعی یا مصلحتی) نجفی چه ربطی به دادستان دارد؟ رئیس قوّه‌ی قضا نبود که از اظهارنظر دیگران درباره‌ی قوّه‌ی قضائیّه انتقاد می‌کرد؟ دادستان چه کار به کار انتخاب شهردار دارد؟ با چنین سخنانی نباید کسانی را که ادّعای دخالت رهبر نظام در این کار را پیش می‌کشند ملامت کرد.

جامعه -درست یا غلط- برداشت تیره‌ای از حاکمیّت دارد و هیاهوی شبکه‌های اجتماعی به آن بیشتر دامن می‌زند. ماجرایی که بر سر دلار برپا شد، یکی از این هیاهوها بود که با اظهارنظر عجیب برخی اقتصاددانان مانند راغفر -که گفت ایران دارد ونزوئلا می‌شود- همراه شد و گویا با درایت دولت دارد پایان می‌پذیرد. اگر واقعاً ارز تک‌نرخی شود، ‌شاید دستاوردی هم برای اقتصاد داشته باشد. این برداشت تیره مولّد احساس ناامنی است و این احساس در این چندروزه با صف‌های طویل خرید ارز خود را نشان داد. پس نبود اعتماد به حاکمیّت بر همه‌چیز اثرگذار است، ‌از اقتصاد گرفته تا دیگر عرصه‌ها.

حالا با برگشت به گذشته می‌توان دید که رجزخوانی‌های خطبای جمعه، گزارشها و تفسیرهای یک‌سویه‌ی سیما، تبعیض در رسیدگی به پرونده‌های قضایی، روزنامه‌های سیاه‌نمای کیهانی و اظهارنظرهای سیاسی نظامیان چه بلایی بر سر این اعتماد عمومی آورده و می‌‌آورند. در اینکه اوضاع جامعه نابسامان است شکّی نیست ولی تصویری که خود ما از خودمان می‌سازیم به مراتب تیره‌تر است یعنی کاری که درست برعکس دیگر جاهای جهان است. کافی است اکثریّت به این نتیجه برسند که «دیگر فایده ندارد» آن وقت دیگر نیازی به رفراندُم‌خواهی فلان کس و بیانیّه نوشتن نیست، خود ساختار سیاسی به پایان خود نزدیک خواهد شد.


باز نشر از وبلاگ ایمایان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۷ ، ۰۹:۲۳
فرهاد عباسی


ایمایان: ده پانزده کشته بنا بر آمار رسمی و صدها بازداشتی تا همین‌جا این اعتراضات را به یکی از بی‌سابقه‌ترین رخدادهای پس از انقلاب بدل کرد است. کمی به گذشته برگردیم:

سال ۷۴ آغازین نشانه‌های شک بود در جامعه‌ی یک‌دست و یکدلی که رسانه‌های آوازه‌گر ادّعا می‌کردند. در انتخابات مجلس تهران و مشهد، دو جوان یعنی فائزه هاشمی و فرهاد جعفری رأی اوّل را آوردند. جعفری که کلّه‌پا شد و هاشمی که حذف‌پذیر نبود را به عنوان نفر دوّم پس از ناطق نوری اعلام کردند. رأی‌دهندگان به دو نفری که خیلی از آنها چیزی نمی‌دانستند رأی دادند، چون نماد تغییر شده بودند. این رأی مقدّمه‌ای بود بر دوّم خرداد که چون طوفانی ایران را زیرورو کرد. میرحسین موسوی با رایزنی‌های روحانیان ذی‌نفوذ (به ویژه محمّد یزدی) با مراجع از نامزدی منصرف شد و سیّدمحمّد خاتمی به عنوان نامزدی بی‌خطر که برای کسب مقداری رأی به میدان آمده بود تا جناح محذوف در زمان رهبر دوّم را احیا کند ناگهان رئیس‌جمهور شد. قصد بازگویی تاریخ را ندارم فقط می‌خواهم به این پرسش زیباکلام برسم که آیا مردم به وضع موجود «نه» گفتند یا به وضع ایده‌‌آل «آری»؟ خود او بخش اوّل را پاسخ می‌دانست و بسیاری می‌گفتند مردم به خاتمی «آری» گفته‌اند. گذشت زمان نشان داد که حق با زیباکلام بود ولی این «نه»گفتن اختصاصی به دوّم خرداد ۷۶ نداشت و در هر تغییری مردم ابتدا به دنبال نفی وضع موجودند، سپس آری‌گفتن به آینده‌ای مبهم و نامعلوم.

حکومت می‌توانست با استقبال از این موج تغییر آنچه را «انقلاب دائمی» خوانده می‌شود محقّق کند ولی پاسخ دوّم خرداد، قتلهای زنجیره‌ای بود. رسیدگی به آن پرونده می‌توانست تا حدودی آب را به جوی برگرداند ولی رهبر آن را کار «دشمن» خواند و کار سخت شد. مجال‌دادن به نقد روزنامه‌ها می‌توانست جبران مافات کند ولی بستن فلّه‌ای مطبوعات اوضاع را وخیم‌تر از قبل کرد. سلسله اشتباهات حکومت در سدکردن مسیر تغییر مانع از آن شد که موج نه‌گفتن به حال در الگویی معقول و منظّم هدایت شود تا جایی که با تعلْل بسیار بد اصلاح‌طلبان در سال ۸۴ و یک انتخابات مشکوک احمدی‌نژاد روی کار آمد و آن شد که دیدیم. به نظرم جنبش سبز آخرین فرصتی بود که حاکمیّت با کسانی سخن می‌گفت که طرفدار «اجرای بی‌تنازل قانون اساسی» بودند ولی حصر و زندان جواب آنها بود. حالا در وضعی قرار داریم که به سختی می‌توان به این پرسش جواب داد که چه اتّفاقی خواهد افتاد یا حتّی در صورت سرکوب، این اعتراض کی و چگونه دوباره رخ خواهد نمود؟ (بسیاری از مخالفتها با این اعتراضها ناشی از عجز افراد از تحلیل این موج غریب است؛ برای دریافت اینکه این اعتراضها ادامه‌ی موج تغییرخواهی گذشته است،‌ این گفتگو با سعید مدنی را بخوانید)

«زنده‌باد مخالف من» خاتمی برای بسیاری لقلقه‌ی زبان بود و گرنه امروز طور دیگری حرف می‌زدند. امثال من در سال ۸۸ داخل بازی بودیم ولی حالا فقط ناظر حرکتی هستیم که بسیاری از شعارهایش با باورهای ما نمی‌خواند ولی آن را دربست محکوم نمی‌کنیم یا وابسته به بیگانه نمی‌خوانیم. همینکه روحانی معترضان را «مردم» خواند خوب بود ولی حتماً می‌داند که این اعتراضها ربط مستقیمی به گرانی تخم مرغ، ریزگردها، مؤسّسات مالی و اعتباری، بحران آب، بیکاری و...ندارد. اینها زمینه‌ی اعتراض و تشدیدکننده‌ی آنند ولی مطلب از این حرفها گذشته است. شعارهایی که رهبر را هدف می‌گیرد فراتر از گرانی و مسکن مهر است. خامنه‌ای سال ۸۸ بیش از هر چیز حتّی کشته‌شدن افراد یا خود انتخابات نگران «هتک حرمت نظام» بود. او می‌دید تصویری که مردم ایران را یک‌پارچه و مطیع نشان می‌داد و راهپیمایی‌های ۲۲بهمن و صندوقهای شلوغ انتخابات را تأیید نظام می‌دانست با خیابانهای سبزشده به هم ریخته است. حالا برای بار دوّم در مقیاسی متفاوت این امر رخ داده است. افزایش عجیب پارازیتها، ‌اختلال در اینترنت و بستن تلگرام هم تا جایی جواب می‌دهد. جواب روحانی کسی را قانع نکرد، باید دید خود وی در قبال هتک حرمتش چه واکنشی نشان می‌دهد.


باز نشر از وبلاگ ایمایان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۶ ، ۰۹:۳۶
فرهاد عباسی

سه نکته درباره‌ی باخت اجباری:
  
۱- باخت اجباری به حریف روسی فرق چندانی با عدم حضور با گواهی پزشکی در برابر حریف اسرائیلی ندارد چون هر دو دروغین اند. نه کشتی‌گیر ما سزاوار باخت به حریف روس بود و نه مشکل جسمانی برای کشتی برابر حریف اسرائیلی داشت. سالهاست که برای حضورنیافتن در برابر حریفان اسرائیلی انواع بهانه‌های ریزودرشت را جور می‌کنیم تا محرومیّتهای شدیدی که حاصل دخالت‌دادن سیاست در عرصه‌ی ورزش است، گریبان ما را نگیرد. اسرائیل ورزش پیشرفته‌ای ندارد و گرنه ایران در بسیاری از رشته‌ها با این معضل روبه‌رو می‌شد. اینکه وقتی دیگر اعراب از جمله فلسطینیان خود چنین نمی‌کنند ولی ما کاسه‌ی داغتر از آشیم هم برای خودش داستان دیگری است که در بند پایانی به آن نیمچه اشاره‌ای می‌کنم.
 
۲- برخی مدافعان رویکرد سیاسی نظام ایران از واکنش دیگر هنرمندان و دانشمندان به اشغالگری اسرائیل گفتند. عزیزان بعید است ندانند که «اعتراض به اشغالگری اسرائیل» با «به‌رسمیّت نشناختن رژیم صهیونیستی» دو امرمتفاوتند. گروه اوّل پذیرفته‌اند که کشوری به نام اسرائیل وجود دارد و عضو سازمان ملل است امّا بخشهای زیادی از خاک همسایگان خود و فلسطین را تصرّف کرده و در خود اسرائیل هم نظامی آپارتایدی و تبعیض‌آمیز را حکم‌فرما کرده است. اعتراض آنان بحق، قانونی و عقلایی است. این کجا و تمنّای نابودی کشوری که خود فلسطینیان آن را به رسمیّت شناختند کجا؟ اعتراض باید معقول، اختیاری، همه‌پسند و اثرگذار باشد نه نامعقول، اجباری، یواشکی و بی‌اثر.
  
۳- اینکه چرا ما خود را درگیر این معضل کرده‌ایم یک جواب سرراست دارد و آن هم این است که این عمل مانند بسیاری از کردار و گفتار ایرانیان مصرف داخلی دارد نه خارجی. مجموعه اعمال چهاردهه‌ی گذشته‌ی سران نظام به ویژه دو رهبر آن به تدریج یک هسته‌ی سخت ولی غیررسمی ایجاد کرده است که کسی حقّ فراتر رفتن از آنها را ندارد که یکی از آنها دشمنی‌ بی‌هدف و بدون برنامه با اسرائیل است. اینجا سخن از منطق به میان‌آوردن بیهوده است چون جواب این است که فلانی چنین گفت و بهمانی چنین می‌خواهد. از سخنرانان سالگرد اشغال سفارت امریکا گرفته تا مرورگران داستان جنگ تا سخنان روحانی خطاب به امریکا، به نظر می‌رسد همه در درجه‌ی اوّل در پی کسب رضایت رأس هرم قدرتند،‌ سپس حفظ منافع ایران. داستان باخت اجباری برای فرار از مبارزه با اسرائیل هم یکی از همین سلسله اعمال است.


از وبلاگ ایمایان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۶ ، ۱۰:۱۳
فرهاد عباسی

۱- «دروغ کوچک» ترکیبی است که دو ویژگی/اشکال دارد که دوّمی مهمتر/فاجعه‌آمیزتر از اوّلی است؛‌ دروغ و کوچک‌شمردن آن. کوچک‌شمردن خود دارای جنبه‌هایی است؛ یکی بسیار آگاهانه‌بودن آن (هر دروغی کمابیش آگاهانه است)، دوّم بی‌اشکال‌دانستن آن و سدیگر پیامد این دو: تجویز آن. یعنی در صورت امکان باز هم گفته خواهد شد.

۲- سخت‌ترین گناه آن است که گناهکار آن را کوچک ‌بشمرد. (‌نهج‌البلاغه فیض الاسلام، حکمت ۳۴۰)

۳- روزها می‌گذرد و وزیران و اطرافیان احمدی‌نژاد هرچه بیشتر گفتار و کردار او را نقل می‌کنند. او دستکم یکی از دو نفری است که همچنان پیش‌بینی‌ناپذیر است (هرچند اینجا باید گفت:‌ پس‌بینی!). وزیر معزولش می‌گوید که در حالیکه ظهر با احمدی‌نژاد جلسه داشته، ‌در جمع هیئت وزیران می‌گفته که از صبح اصفهان بود و با چنان اطمینانی که وزیر به خودش شک می‌کرده نه به او! دروغ عادت احمدی‌نژاد بود نه تنها یکی از صفات او،‌ بلکه ملکه‌ی او شده بود. دروغگو به اینجا که می‌رسد از دروغگویی خود لذّت می‌برد چون می‌بیند که چگونه با یک زبان در دهان چرخاندن، واقعیّت را به سخره می‌گیرد؛ چیزی در مایه‌های قهرمان داستان باودولینوی اومبرتو اکو.

۴- مهندس ترکان گفته است که ما ابتدا دروغهایی کوچک درباره‌ی جنگ به امام می‌گفتیم تا اینکه مجبور شدیم یک راست بزرگ بگوییم تا قطع‌نامه پذیرفته شود. آمار رسمی شهدای ایران در جنگ ۲۱۳۲۵۵ نفر است و تعداد روزهای جنگ ۲۸۸۷. با این حساب هر دروغ کوچک اکر باعث ادامه‌ی جنگ به مدّت یک روز شده باشد، به کشته شدن بیش از ۷۳ نفر انجامیده است. آیا این دروغ کوچک بود؟ کسی که چنین می‌گوید و چنین کاری را کوچک می‌شمارد، باز هم دروغ نخواهد گفت؟

۵- رهبر نظام اصرار دارد که پذیرفتن توافق با غرب به خاطر تحریمها نبوده است. چند نفر از طرفداران وی این حرف را باور می‌کنند؟ صادق لاریجانی می‌گوید که قوّه‌ی قضائیّه را نباید تحت تأثیر فلان نهاد دانست. وقتی گزارش متّهمان نظام از تخلّفهای بازجویان و قاضیان به حدّ تواتر می‌رسد،‌ کدام را باور کنیم؟ صلواتی به سراج میردامادی می‌گوید که با تو کاری می‌کنم که دیگران به هوس برگشتن نیفتند؛ پس قضاوت بر اساس عدالت یعنی کشک. مرتضوی هر آنچه می‌خواست کرد تا امروز به خاطر فساد گسترده‌ی خود متّهم باشد. اگر وابستگی به فلان نهاد نبود، چرا او حالا در امنیّت است؟ مادر داور حسینی می‌گوید که همین صلواتی به او گفته که ما می‌خواهیم شما را نابود کنیم،‌ کاری کنیم که بروید گوشه‌ی خیابان موادفروشی کنید (جمله‌ای که باید در تاریخ قضایی ایران ماندگار شود)‌. لاریجانی می‌داند و دروغ می‌گوید یا اطرافیانش مانند اطرافیان آیت‌الله خمینی به او دروغهایی کوچک می‌گویند؟ دروغهای کوچک اطرافیان خامنه‌ای ایران را به کجا می‌برد؟ در نظر داشته باشیم که این بار ممکن است کسی پیدا نشود که به او یک راست بزرگ بگوید.

۶- جنبش سبز قیامی برای براندازی دروغ بود. می‌توان ادّعا کرد که تقریباً هرآنچه میرحسین در مناظره‌ها گفت، ‌درست از کار درآمد (آن هم از زبان اصولگرایان و اطرافیان احمدی‌نژاد) و هرآنچه مخالفانش گفتند، ‌نادرست، ‌اشتباه، ‌دروغ یا اتّهام بود. پاسخ آرام و موقّر میرحسین به حائری شیرازی نشان می‌دهد که هنوز پس از سه سال متین و خویشتندار است (دیگر نقل قولها را از وی، باید با این پاسخ سنجید که آیا درست هستند یا نه). میرحسین آمده بود که به نظام و رهبرش «یک راست بزرگ» بگوید.

38 ایمــــایان by ع.ایمـاگر


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۰:۲۰
فرهاد عباسی

در جوامع استبدادی همیشه زن و مرد از هم جدا می شوند تا مرد ها و زن ها چیزی که بینشان جریان داشته باشد، شهوت بیمار گونه ناشی از توهم شناخت از هم باشد، تا هیچ زنی و مردی زیبایی و زشتی واقعی را نتواند تشخیص بدهد و زن ها و مرد ها در انتخاب هم به اندازه شهوت برانگیز بودن توجه داشته باشند و بس ، نه چیز دیگری ..چرا؟؟ چون اگر در جامعه روابط زن و مرد آزاد باشد آن دیوار شهوت فرو می ریزد و زن ها و مرد ها زیبایی و زشتی واقعی را تشخیص می دهند و خانواده هایی که تشکیل می دهند بر دوست داشتن . انسانی بنا می کنند و فرزندان سالم تربیت می کنند که تاب استبداد را ندارد و به عبارتی استبداد با وجود آنها بیگانه است، چرا که آزاد پرورش می یابند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۲ ، ۲۱:۵۱
فرهاد عباسی

اکنون که چند روزی از توافق ایران و گروه ۵+۱ درباره برنامه هسته‌ای ایران گذشته است می‌توان از تحلیل نتایج کوتاه‌مدت آن فراتر رفت و به ابعاد دیگر این توافق نگاهی انداخت. آنچه مشخص است این توافق با رضایت نسبی همه طرفین دعوا روبرو شده‌است. ایرانی‌ها از توقف روند گسترش تحریم‌ها راضی هستند و طرف غربی هم خوشحال است که فرایند توسعه برنامه هسته‌ای ایران را متوقف کرده‌است. به عبارت دیگر مهم‌ترین دست‌آورد مذاکرات ژنو را می‌توان «توافق بر سر توقف» دانست. امتیازی که به ایران داده شده‌ تنگ‌تر نشدن حلقه تحریم‌ها و توقف روند افزایشی تحریم‌ها است. در مقابل ایران پذیرفته است اگر تحریم‌ها بیشتر نشود توسعه برنامه هسته‌ای خود را متوقف کرده و برخی جنبه‌های حساسیت‌برانگیز آن نظیر افزایش ذخایر اورانیوم غنی شده بالای ۵ درصد خود را هم معلق کند.

اگر به این بیانیه بدون توجه به سوابق و صرفا از منظر شرایط موجود نگاه کنیم این بهترین توافقی است که در شرایط فعلی می‌توانست نصیب ایران شود. اما اگر با توجه به سابقه موضوع و روند مذاکرات ده سال اخیر، موضوع را ارزیابی کنیم دست‌آوردهای آن به مراتب کمتر از چیزی است که تا قبل از سال ۸۸ می‌توانست نصیب ایران شود. در آن سالها ایران پیشنهادهای به مراتب بهتری را رد کرد در حالی که با تحریم‌های کمتری هم روبرو بود.

معادله روشن است: ایران در ده سال اخیر چه به دست آورده؟ ۱۸۰۰۰ سانتریفیوژ فعال یا آماده فعالیت و مقداری اورانیوم غنی شده ۲۰ درصد. این افزایش توان هسته‌ای در حدی نبوده که بتواند قدرت نظامی ایران را به طرز معناداری افزایش دهد اگرچه فاصله ایران با این نقطه را کم کرده‌است. در مقابل ایران چه از دست داده؟ طبق برخی برآوردها در حدود ۴۵۰ میلیارد دلار هزینه مستقیم ناشی از تحریمها، البته بدون احتساب هزینه‌ ناشی از فرصتهای از دست رفته و هزینه‌های انسانی.

با این وصف مشخص است که فرایند ده ساله چالش ایران با غرب بر سر برنامه هسته‌ای خود به یک شکست مطلق انجامیده‌است. معنای این حرف چیست؟ واضح است: سیاست تحریم موفق بوده‌است. غرب موفق شده بی آنکه وارد یک عملیات نظامی پرهزینه شود یکی از قدرتمندترین کشورهای خاورمیانه را به شدت تضعیف کرده و رفتار او را تغییر دهد. این موضوعی است که این روزها در رسانه‌های آمریکایی مدام تکرار می‌شود. به نظر می‌رسد بی‌تردید به زودی در متون درسی رشته روابط بین‌الملل و نیز علم حقوق، به تجربه ایران به عنوان نمونه موفق اجرای سیاست تحریم اشاره خواهدشد.

دنیا هم اکنون با حکومتی روبرو است که برنامه هسته‌ای خود را متوقف کرده، با آمریکا سر میز مذاکره نشسته، یک رئیس‌جمهور معتدل‌ جایگزین احمدی‌نژاد شده،ادبیات بین‌المللی‌اش میانه‌روانه شده، چنان اقتصادش ضعیف شده که توان حمایت از جنبشهای بنیادگرای اسلامی منطقه را ندارد و حتی در تامین امنیت داخلی خود هم دچار مشکل شده‌است. اگر اینها نتیجه تحریم نیست پس نتیجه چیست؟

فارغ از اینکه قضاوت ما نسبت به این واقعیت چه باشد باید پذیرفت عملا تحریم به مخالفان حکومت هم کمک کرده و در کند کردن تیغ سرکوب موثر واقع شده‌است. چه کسی می‌تواند ادعا کند اگر عاصی شدن مردم از تحریم‌ها نبود روحانی باز هم رئیس جمهور می‌شد؟ بعید است کسی تردید داشته باشد که پیروزی نه چندان قاطع حسن روحانی ناشی از وضعیت بد اقتصادی و نگرانی مردم از بدتر شدن آن بود. روحانی نه کمپین خوبی داشت نه برنامه تبلیغاتی و انتخاباتی او اثرگذار و جذاب بود. تنها ویژگی برجسته او انتقاد صریحش از عملکرد دولت احمدی‌نژاد در برنامه هسته‌ای و تحریم‌های گسترده ناشی از آن بود. همین ویژگی به او کمک کرد پیروز انتخاباتی شود که بخش مهمی از مخالفان حکومت آن را تحریم کرده‌ یا در برابر آن سکوت کرده‌بودند.

با این وصف باید پذیرفت این برداشت غربیها که روی کار آمدن روحانی نتیجه تبعی تحریم‌ها بوده چندان بیراه نیست. از منظر آنها اگر سیاست تحریم در تحقق اهداف تعریف شده‌اش موفق بوده دلیلی وجود ندارد که به سادگی کنار گذاشته شود. این موضوعی است که غربی‌ها روی آن تاکید دارند. اما ادامه تحریم‌ها وضعیت نیروهای مخالف حکمت ایران را هم سخت می‌کند. در سالهای اخیر اغلب نیروهای اپوزیسیون، در مقابل چشم رسانه‌ها مخالف تحریم‌ بوده‌اند. بسیاری از آنها دفاع علنی از تحریم را به مصلحت نمی‌دانستند برخی هم واقعا معتقد هستند که این سیاست، مضر و ناکارآمد است. شاید یکی از دلایل سکوت یا مخالفت آنها این باشد که هدف تحریم‌ها از ابتدا توقف برنامه هسته‌ای ایران بود یعنی خواسته‌ای که برای مخالفان حکومت، موضوعیت نداشت.

این روزها که خبر درگذشت نلسون ماندلا در صدر اخبار رسانه‌ها است. برخی به کنایه به اپوزیسیون ایرانی یادآوری می‌کنند که ماندلا سالها مدافع سرسخت تحریم علیه کشورش بود. به باور آنها احتمالا اگر ماندلا هم مانند اپوزیسیون ایرانی نگران وجاهت و پرستیژش بود هنوز هم در آفریقای جنوبی رژیم آپارتاید برقرار بود. به هر حال تحریم‌ها اعمال شده و موثر هم واقع شده‌است. به همین دلیل بعید است به سادگی این تحریم‌ها برداشته شود. شاید مخالفان حکومت ایران اکنون بیشتر احساس غبن کنند که چرا با مشارکت موثر در طراحی ساختار تحریم‌ها تلاش نکردند که مسائل سیاست داخلی و وضعیت حقوق بشر در ایران هم به دستور کار مذاکرات ایران و قدرتهای غربی اضافه شود.


نیما نامداری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۲ ، ۱۵:۴۳
فرهاد عباسی

آیا تنزیل LC (اعتبارات اسنادی) ربا محسوب می‌شود یا نه؟
در صورت جواب مثبت:
(به فرض شرعی بودن بقیه درآمدهای بانک) مسئولیت آلوده کردن روزی کارمندان بانک و سپرده گذاران به حرام با چه کسی است؟
با توجه به اینکه اکثر علما روزی حرام را برابر یا حتی بدتر از نطفه حرام می‌دانند آیا اسلام به خطر نیفتاده است؟
آیا (کفن پوش/باتوم به دست/تحصن کننده)ای هست که اسلام را یاری کند؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۲ ، ۰۰:۵۶
فرهاد عباسی

در زمانی که حاکمیت به کلی قافیه را باخته است، وضعیت بد اقتصادی و رفتارهای غیر قابل پیش بینی محمود احمدی نژاد خواب را از گروه حاکم بر ایران گرفته است و انتخابات ریاست جمهوری پیش رو را به کابوس هر لحظه شان تبدیل کرده است.

ترس از مردم باعث شده دانشگاه ها به اجبار زود تر تعطیل شوند و خوابگاه های دانشجویی در روز 20 خرداد تخلیه شوند، اینترنت کند تر از همیشه باشد و پارازیت با شدت بیشتری پخش شود .

آیت الله خامنه ای که همچنان وجود مشکل در حکومت خودش را قبول ندارد با تصمیم های کد خدا منشانه سعی در کنترل اوضاع جاری مملکت دارد که سابقه حدود 25 ساله ایشان تردید هایی را در این ضمینه بوجود آورده است .

فرمانده هان نظامی و امنیتی که از این فضا حداکثر سود را برده و می برند هر روز سعی می کنند بخش های بیشتری از سیستم را به تملک خویش در آورند.

بازار دروغ همچنان داغ است و صدا و سیما با 60 هزار کارمند اداری خود در سراسر کشور در راس لیست دورغ گویان قرار دارد .

اصولگرایان همچنین نگرانی جدیدی به نام احتمال کاندیداتوری هاشمی دارند و در یک ماه گذشته با نهایت توان خود دست به تخریب هاشمی زده اند.

احمدی نژاد میداند که کاملن بازی را باخته  و عصبانیتش احتمالن کار دسته حاکمان و مالکان ایران خواهد داد .

به نظر می رسد جمهوری اسلامی نا خواسته در فیلمی با نویسنده و کارگردانی آمریکا و تهیه کنندگی خود ایران در حال بازی است .


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۳:۳۱
فرهاد عباسی

اگر بخواهم سه نوشته قبلی را خلاصه کنم این سه گزاره می‌شود:


یک، باید در انتخابات مشارکت کرد

دو، به نفع سرنوشت مملکت است که رئیس‌جمهور بعدی، فردی هماهنگ با رهبری باشد

سه، هدف اصلاح طلبان از شرکت در انتخابات نباید برنده شدن باشد بلکه بازسازی گفتمان، احیای تشکیلات، بازگرداندن امید و برقراری ارتباط با حکومت، هدف‌های مفید و ممکن هستند.

پرسش بعدی این است که چه نامزدی برای اصلاح‌طابان بهتر است؟ طبیعتا پاسخ به این پرسش مستلزم پاسخ به پرسش دیگری است: خاتمی بیاید یا نیاید؟ پاسخ من منفی است. فکر می‌کنم به دلایل زیر بهتر است خاتمی نامزد انتخابات نشود:

1- آمدن خاتمی فضا را دوقطبی و احساساتی می‌کند. اگر خاتمی نامرد شود به این معنا است که اصلاح‌طلبان برای برنده شدن‌ آمده‌اند. به همین دلیل همه ما وظیفه خود می دانیم در انتخابات شرکت کنیم و به او رای بدهیم. چنین شرایطی مجال نقد درونی و بازسازی تشکیلات را از بین خواهدبرد و همان فضای احساسی و شعارزده سال 88 را بازسازی می‌کند. حالا فرض کنید خاتمی برنده نشود (که من احتمال آن را زیاد می‌دانم) وضعیت آن روز ما از امروز هم بدتر خواهدبود، ناامیدتر، از هم‌پاشیده‌تر و مضمحل‌تر.

2- «وقتی شما با اصلی‌ترین بازیکن  خود وارد میدان می‌شوید معنایش این است که بازی را جدی گرفته‌اید. اگر بازی را جدی گرفته‌اید معنایش این است که قواعد و ضوابط این بازی و صلاحیت داور آن را پذیرفته‌اید. اگر این طور است باید بگویید چرا چهار سال پیش به اتهام تقلب، مملکت را به هم ریختید. در این چهار سال چه چیز تغییر کرده؟» اگر خاتمی کاندیدا شود تز اصلی‌ حملات رقبا به او همین  چند جمله ساده خواهد بود. 50 روز به انتخابات مانده و ما هنوز نمی‌ دانیم خاتمی چه پاسخی برای این  حمله دارد که بتواند میلیونها رای‌دهنده خاکستری را قانع کند.

3-‌آمدن خاتمی باعث می‌شود درون اصولگرایان وحدت نسبی ایجاد شده و نزاعی که درون آنها شکل گرفته و به گمان من برای پوست ‌اندازی حاکمیت مفید است از بین برود. در این حالت مساله احمدی نژاد برای آنها فرعی شده و مساله خاتمی اصلی خواهدشد. اتفاقا این فضا به نفع دار و دسته احمدی‌نژاد بوده و دست آنها را در رقابت‌های درون جناحی بالا خواهدبرد. ضمن اینکه من بعید می‌دانم در هیچ حالتی حکومت به رئیس‌جمهور شدن خاتمی رضایت دهد حتی اگر به قیمت ابطال انتخابات و تغییر قانونی یا غیرقانونی نتیجه آن باشد.

4-دو قطبی خاتمی- مشایی همان چیزی است که احمدی نژاد می‌خواهد و احتمال تایید صلاحیت مشایی را افزایش می‌دهد. زیرا بخشی از اصولگرایان معتقدند مشایی رای خاتمی را می‌شکند. ضمن اینکه رقابت با خاتمی باعث می‌شود توپخانه افشاگری تیم احمدی نژاد از سمت اصولگرایان به سمت خاتمی تغییر مسیر دهد. احمدی‌نژاد نشان داده در فضای دو قطبی بهتر می‌تواند مانور دهد و نامزد شدن خاتمی فرصتی است که امید را به اردوگاه حامیان احمدی‌نژاد برخواهدگرداند.

5- فرض محال که محال نیست، فرض کنید خاتمی رئیس‌جمهور شد، چگونه می‌خواهد کار کند؟ کسی که شش سال است یک کلمه با رهبر مملکت حرف نزده، کسی که تمام رسانه‌های رسمی و تریبونهای حکومتی در این چهار سال او را فحش‌باران کرده‌اند، کسی که حتی سایت شخصی ‌اش فیلتر است، با آن روحیه مسالمت‌جو چگونه می‌خواهد از فردای انتخابات تعامل با قدرت را آغاز کند؟ وانگهی، هر کس رئیس‌جمهور بعدی باشد چاره‌‌ای جز متوقف کردن پرداخت نقدی یارانه‌ها را ندارد. چه اصراری داریم که اصلی‌ترین شمایل اصلاح‌ط‌لبی و تجدد دینی را در موقعیتی قرار دهیم که آب باریکه حیات و ممات تهی‌دستان و فرودستان را قطع کند؟ حواس‌مان هست در نتیجه این اقدام چه قضاوتی درباره رئیس‌جمهور اصلاح‌طلب و متجدد در ذهن طبقات پایین جامعه ایجاد خواهدشد؟ تشدید بدبینی و کینه و شکاف میان فرادستان و فرودستان به نفع کیست؟

با این پیش‌فرضها به نظر من بهتر است اصلاح‌طلبان با نامزد اختصاص خود وارد انتخابات شوند اما آن نامزد خاتمی نباشد. مخالف حمایت از یک نامزد اصولگرای ملایم (مثلا قالیباف یا روحانی) هستم زیرا هیچ نفعی برای اصلاح‌طلبان ندارد، نه سیگنال قوی‌ای به حاکمیت است و نه به بازسازی تشکیلات و گفتمان کمکی می‌کند. پیشنهاد من کسی است که روی او حساسیت کمتری در نظام باشد، سابقه  ضد جنبش سبز نداشته باشد (یعنی مثلا مثل عارف نباشد که در بیشتر مراسمهای علیه جنبش سبز شرکت ‌کرد)، سابقه اجرایی و اقتصادی داشته باشد که این روزها در مردم ایجاد اعتماد می‌کند، جذابیت رسانه‌ای داشته باشد، معتقد به تشکیلات باشد و چهره‌های مهمی مانند خاتمی و هاشمی و نوری و … به یک اندازه حامی اش باشند. در مجموع در میان گزینه‌های موجود صرفا دکتر نجفی واجد اغلب این ویژگی‌ها است. اگرچه او هم ضعف هایی دارد.


باز نشر از وبلاگ سازمخالف

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۲:۴۴
فرهاد عباسی

در نوشته‌ قبلی گفتم که به نظر من اصلاح‌طلبان حتی اگر یک نامزد قدرتمند داشته باشند باز هم برنده انتخابات نخواهندشد. در این نوشته می‌خواهم یک قدم جلوتر بیایم و ادعا کنم حتی اگر اصلاح‌طلبان شانس برنده شدن هم داشته‌باشند به نفع مملکت نیست که رئیس‌جمهوری بعدی از آنها باشد.

مهم‌ترین مساله فعلی کشور چالش هسته‌ای است. به نظرم فعلا همه مسائل کشور در سایه این  بحران هستند و تا تکلیف این موضوع روشن نشود گشایشی در حوزه‌های دیگر رخ نخواهد داد. بهبود شرایط اقتصادی و گشایش نسبی فضای سیاسی و کاهش نقش نیروهای نظامی، مستلزم حل مساله هسته‌ای است.  اما چه موقع این مساله حل خواهدشد؟ حداقل دو شرط باید محقق شوند، اول اینکه حاکمیت ایران احساس کند کسی در قدرت مترصد بول گرفتن از او نیست و در عین حال، اعتبار این تدبیر به حساب دیگران واریز نخواهدشد. شرط دوم هم این است که در طرف مقابل، قدرتهای جهانی هم احساس کنند که با یک نفر در ایران طرف هستند. به همین دلیل اگر رئیس‌جمهور بعدی مطیع رهبری نباشد بعید می‌دانم پیشرفت مثبتی در مذاکرات ایران رخ دهد. تا وقتی که بازی در ایران چند طرف دارد و هر طرف مترصد قهرمان‌سازی از خود و خراب کردن بقیه بازیگران است کسی کوتاه نخواهدآمد.

احساس مسئولیت در قبال سرنوشت مملکت اقتضا می‌کند که در انتخاب استراتژی صرفا به منافع خود توجه نکنیم و منافع مملکت را در نظر بگیریم. مساله اولویت دار امروز مملکت دموکراسی و آزادی نیست برگرداندن مملکت به وضعیت سال 84 است. یک رئیس‌جمهور اصلاح‌طلب شاید در ابتدا یک خوش‌بینی مقطعی در محافل رسانه‌ای غرب ایجاد کند اما قطعا فضا را برای مصالحه تنگ‌تر می‌کند. تجربه نشان داده حاکمیت تمایل ندارد مردم فکر کنند با آمدن رئیس‌جمهور جدید سیاست خارجی تغییر اساسی کرده (یعنی فرمان دست کس دیگری است). ضمن اینکه اگر در سطوح عالی قدرت، یک‌دستی نباشد مدیریت پروپاگاندای بعد از مصالحه و توجیه بدنه اجتماعی حامی حاکمیت مقدور نخواهدبود.


این طور جمع‌بندی کنم که یک رئیس‌جمهور هماهنگ با رهبری بهترین گزینه‌ای است که می‌تواند در یک دوره چهار ساله به خروج نسبی از بحران فعلی کمک کند پس از آن‌ دوره می‌توان بر اساس اولویت‌های آن روز که احتمالا همان اولویت‌های پیش از 84 هستند تصمیم گرفت.


منتشر شده در وبلاگ ساز مخالف

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۶:۲۵
فرهاد عباسی